گوگولی مامان و باباگوگولی مامان و بابا، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره

بلوط کوچولو

سال نو

                          یه سال دیگه هم با همه خوشی و ناخوشیش گذشت. خدارو شکر سال خوبی داشتیم اخه بزرگترین نعمت تو این سال به ما عطا شد  خدا شیرینی به زندگیمون بخشید و ماهانمون رو بهمون داد خدایا بخاطر این همه لطفی که به ما داشتی سپاسگذارم. اولین بهار زندگی پسرم داره از راه رسید انشالا همیشه  سر شاد و سالم و بهاری باشه. امسال اولین سالی که خونوادمون سه نفری شده من و بابایی بینهایت خوشحالیم که پسرمون سر سفره هفت سین کنارمونه.لحظه تحویل سال داشتیم اماده میشدیم که بریم عروسی ماهان بغل بابایی بود ی...
3 فروردين 1393

عروسی خاله جون

بلهههههههه بازم عروسی . پسرم برا بار دوم رفت عروسی خدا رو شکر اینبار بهتر بود اولش که رفتیم اروم بود هیچی نگفت منم خیالم راحت دادمش دست خاله سحر و رفتم ولی یه کم بعد شروع کرد به گریه اومدم خوابوندمش نیم ساعتی خوابید بعد بیدار شد عمه ها اومدن عمه ها نوبتی گرفتنش تا اروم بشه دیدم خیلی گریه میکنه با عمه فرخنده و مرضیه رفتیم تو ماشین خوابوندمش و دادمش عمه ها خودم رفتم داخل . اخر شب هم عروسی هنوز تمام نشده بود که ما اومدیم اخه ماهان همه مون رو خسته کرده بود دیگه نتونستیم بمونیم . مرسی عمه ها و خاله سحر که کمکم کردین. اینم عکسای پسرم شب عروسی خاله.               &n...
3 فروردين 1393

دختر کوچولوی ما

الهی فدای پسرم بشم دقیقا روزی  که پنج ماهه شد حالش خیلی بد بود اخه گوشش که چرک کرده بود هنوز خوب نشده بود اون روز شروع کرد به عطسه کردن ترسیدم سرما خورده باشه شربت سرما خوردگی بهش دادیم . اون روز هوا سرد بود ما هم یاسوج بودیم ماهان نمیذاشت کلاه براش بپوشیم عمه راضیه روسری براش بست که باد به گوشاش نخوره که بدتر بشه. قربونش برم با روسری چقد شیرین و خوردنی شده بود دلم میخواست بخورمش فداش بشم عمه خیلی ذوقشو میکرد .   قربونش برم اگه دختر بود هم خیلی خوشکل بود.                             ...
3 فروردين 1393
1